صهباصهبا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

عزیزترین

روزهای به یاد ماندنی

واااااااااااااااااااااااااااااااااااای که چه روزای شیرینی سلام دخمل می دونیم که خوبی.من ومامانی داریم برات می نویسیم تو هم توی تخت و پارکت خوابیدی. این روزا خیلی سرمون شلوغه آخه عزیزترینمون اومده و روزگار ما رو دگرگون کرده.ما هم که بی تجربه و جو گیر ،هر چی می شه می دویم می ریم دکتر اطفال اونام می گن نی نی شما از ما هم سالم تره. این روزا فامیلا میان به دیدنت همه می گن ماشااله ما هم دوباره خدا رو شکر می کنیم چند ساعت دیگه 9 روزت تموم می شه،قرار بود فردا به دنیا بیایی حالا که دیدیمت می فهمیم که باید صبر ایوب رو داشتیم تا می تونستیم این 9 روز رو تحمل کنیم. راستی خیلی ادا بازیا    
21 خرداد 1390

خدایا شکرت

سلام بابایی! امروز 5 روزه شدی عزیزم.هر روز که می گذره بیشتر عاشقت می شم.بابا نشدی که بدونی چه حسیه و هیچ وقتم نمی شی که بدونی عزیزکم این روزا برای من شبیه یک رویاست.نمی دونی چه حس غریبی دارم وقتی تو بغلمی.الان می فهمم پدر شدن یعنی چی.حس بابا بزرگت یا بابایی من رو نسبت به من و عمو و عمه می فهمم. دخترکم با نگاه دقیق به جزییاتت بیشتر خدا رو شکر می کنم،انگار همه چیزتو نقاشی کردن. خدایا شکرت..... ...
17 خرداد 1390

تو اومددی

تولدت مبارک با یه تاخیر 1 روزه اخه امروز تو مامان رو مرخص کردن نمی دونی چه روزای پر هیجانی رو گذروندیم. پنج شنبه ساعت 7صبح رفتیم بیمارستان پارسیان تو ساعت 8 و 50 دقیقه اومدی دنیای ما رو روشن کردی.همه از وقتی ما رفتیم اتاق عمل منتظر دیدن روی ماه تو بودن.مامان ناهید،مانی،مامان بزرگ بابا،عمو و زن عموی بابا،دوستای بابا از تبریزم اومدن بابا رو دیدن.دایی و خاله و زن دایی هم اومدن همه رو کلی سر حال اوردی.روز اول یه خرده نازت زیاد بود.ولی امروز بهتری اخه اولین کار خرابیتو انجام دادی و ما کلی ذوق کردیم. اما خانمی کلا زیبای خفته ایا همش خوابی مانی خیلی خسته است کلی زحمت افتاده. ببخش مامانت کمی بی حاله نمی تونه خیلی جزئیات رو برات توضیح بده....
14 خرداد 1390

هدیه های طلایی

هنوز اسم نداری که با اسم خودت صدات کنم بنابراین سلام شیرینم وایی که مادر نشدی بدونی مادر شدن چقدر شیرینه دیشب و امروز کلی کادوی طلای رنگ گرفتی.از همه تشکر می کنیم.مخصوصا مامان بزرگا که کلی ذوق دارن که نوه دار شدن. راستی تازه اومدی به بازارو ...دیگه همه تو رو تحویل می گیرنو خیلی یاد من و بابایی نیستن آخه تقصیر اونا نیست تو زیادی شیرینی همه این مطلبم مثل خودت پر شد از شیرینی بابا بزرگ و عمو و عمه هم که ایران نیستن با تلفن و اینترنت گفتن که چقدر از اومدن تو خوشحالند.انشااله تا اومدنشون تو قول می دی که بزرگتر و تپل تر هم بشی دیگه راستی راستی می بوسمت عزیزم ...
14 خرداد 1390

دیگه جدی جدی داری میای.

سلام شیرینم.خوبی؟مانی بهت می گفت عزیزم فقط چند روز مونده که از شر این اسی خلاص شی راست می گه؟خیلی اذیت شدی؟انشااله که بعد از این برات مامانی خوبی باشم.راستی مانی اومده تا از ما مراقبت کنه دیگه روزای آخر و امکان داره یه موقع شلوغی کنی و زود بیایی.این مدت خیلی به مامان بزرگت زحمت دادیم ازش ممنونیم واسه همه غذا های که خوردیمو تپل شدیم بهش مدیونیم. این روزا همش هندونه و خاک شیر می خورم که خدای نکرده زردی نداشته باشی.انشااله که سالم و خندونو سرحال و خوشگلو ناناز و............... قربونت برم عسلم ...
9 خرداد 1390

نگهدارنده

سلام عزیزم.هر روز که می گذره استرسم بیشتر می شه،اینکه مشکلی نداشته باشی ،سالم و سلامت باشی،یا اینکه وقتی بغلت می کنم از دستم نیفتی،اوایل که سرت هنوز نرم خدای نکرده بهش ضربه نخوره،از این پارازیتا و سرب هوا هم می ترسم چون عامل تشنج بچه ها می شه و هزار فکر بد دیگه اما وقتی فکر می کنم که تو توی اون ازدحام طواف کعبه و اون فشار وحشت ناک بقیع با من بودی و خدا رو شکر برات مشکلی پیش نیومد به این نتیجه می رسم که گر نگهدار من آن است که من می دانم -شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد. البته مامانت اون قدرا هم عاقل نیست یعنی راستش رو بخوای دچار وسواسه فکریه.به خودم کلی امید می دم امادوباره اون فکرا می یاد سراغم. بگذریم.راستی دیگه فقط 5 روز مونده به ...
7 خرداد 1390

یه بعد از ظهر بهاری

سلام خشگل بابا. با مامان دوتایی توی یه بعد از ظهر بهاری نشستیم و از تو می گیمو برات می نویسیم.درست یک هفته دیگه تو پیش مایی البته توی بیمارستان چون جمعه مرخصت می کنن انشااله. از همه اون اسما به یه لیست رسیدیم: صهبا جانان آوین حانا شکیبا یمنا هیما نفس یارا آیه صانیا آتنا تسلا حلما حانان رز رها اماندا یسنا سها البته ما لیست کلی رو می دیم به بابا بزرگ ایشااله از اسمت خوشت بیاد. راستی بعد از این اگه بریم فروشگاه خرید اصلی مون می شه پوشک تا دیدار یا به قول تاجیکا راه سفید ...
5 خرداد 1390

دعا

سلام گلم انشااله که خوبی اینجا همه چی حاضره واسه 11 روز دیگه.داریم روز شماری می کنیم.مامان سنگین شده کمی هم می ترسه تو واسش دعا کن.واسه اسمتم به یه لیست 40 تایی رسیدیم اخرش هم باید بابابزرگت ok رو بده.
1 خرداد 1390

انتظار

سلام عزیزترینم.دیگه داره انتظار کلافمون می کنه.این روزا مامان حال نداره البته همه چی رو به راهه.قرار شد 12 خرداد خونوادمون 3 نفره بشه و تو بیای پیشمون. خاله یه سری اسم برات پیشنهاد داده: گیلدا به معنی طلا،ترلان،مانلی،لیلیا،آرنیکا،آنیسا،آوا،ترنج،رها نگران نباش فوقش اگه اسم پیدا نشد صدات می کنیم نی نی خیلی هم عالیه عزیز 12 خرداد خوبه؟اخه از عدد 13 خوشمون نمی یاد،14 ام رحلته،15 هم روزه قیام خونینه،16 خرداد هم شهادته،بعد از 16 هم دکتر گفت دیره امکان داره شلوغی کنی بابا هر روز می ره اتاقتو عروسکای سقف اتاقتو تکون می ده بعدشم می ره سراغ کمد لباسات و شلوار و سرهمی هاتو که کلا یه وجبه رو می گیره تو دستشو کلی ذوق می کنه.وای از دست انتظار...
24 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عزیزترین می باشد