صهباصهبا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

عزیزترین

بهار زندگیمان ، طپش های قلبت پیاپی !

کودک بالنده ام ، صدايمان را مي شنوي ، نجواهايمان و خنده هاي مستانه مان را كه براي بودنت چه مشتاقانه  به انتظار نشسته ایم! و اشتياق درونمان را در این لحظه های ناب احساس مي كني! نرم نرمان انتظارت را می كشیم و تو چه يكباره به اندرونمان راه يافته ای فرشته من! خدایا تو را سپاس میگویم که مرا قرین لطف سرشارت نموده ای! سپاس بیکران  برای همراهی همیشگیت پروردگارا !  قربونت بابایی   ...
9 فروردين 1390

عشقولانه یه مامان با نی نی نازش

دلم می خواهد شعر هایم در آینه ها،جنگل ها و در باغستانهای بزرگ تکثیر شود اگر بخواهی می توانی صدای قلبم را در شعرهایم،در کاشی های آبی و در شاخه های بی برگ بشنوی من سالها همنشین حرف و صوت و کلمه بوده ام تا بگویم هیچ کجای جهان زیبا تر از چشمان تو نیست اگر چه هیچ گاه شاخه گلی به دستت نداده ام و در خیابان سبز زندگی دوشادوش تو قدم نزده ام، تمام گلها را به خاطر شباهتی که به عطر تو دارند،ستوده ام من هرگز رودخانه ای را که عاشقانه به طرف تو می آید،گل آلود نکرده ام و پرندگانی را که در گیسوان تو لانه دارند،نادیده نگرفته ام نمی دانم بهشت کی و ازکجا شروع شده است،اما حتم دارم که تو آخرین ایستگاه بهشتی و چشم هر کس به تو بیفتد شبیه کو...
9 فروردين 1390

تشکر

سلام به دایی و عمو و عمه و زن دایی مهربون. ممنون که به یاد فرشته کوچلوی  ما بودید.انشااله به زودی ما هم بریم برای عزیزترین های  شما پست بزاریم. البته قبلش باید بریم عروسی عمو و عمه
9 فروردين 1390

عیدت مبارک

سلام عزیزترینم عیدت مبارک خانمی.این اولین عید سه نفری ما بود ما و مامان بزرگ و مامانش رفتیم زیباکنار،خوش گذشت. امروز شدی 29 هفته و 1 روز. مشکلی نیست فقط اضافه وزن من کمه ولی تو خوب بزرگ شو باشه؟ قربونت عزیز
9 فروردين 1390

احوال پرسی

سلام بابایی اومدیم احوالتو بپرسیم با مامانی. راستی خریدات حدودا تموم شده فقط مونده تزئین اتاقت.در مورد رنگ وسایلتم به نتیجه ی فیروزه ای رسیدیم انشااله که خوشت بیاد. رفتیم دکتر همه چی خوب بود تو امروز شدی 26 هفته و 4 روز. ...
20 اسفند 1389

دوباره سلام

سلام دختری گلم الان من و مانی برات داریم می نویسیم.بابا آوردتش که بمونه از من و تو مراقبت کنه  انشااله به دنیا بیای بیشتر می شسناسیش یه جا بند نمی شه. راستی اسم جدیدی که پیدا کردیم نفسه. خیلی سخته فقط می ترسم اسمی رو برات بزاریم که بعد ها خوشت نیاد.
3 اسفند 1389

بدون عنوان

سلام بابایی.ما داریم روزشماری میکنیم واسه اومدنت.   امیدوارم مثل حنا با مسولیت       مثه کزت صبور       مثه ممول مهربون       مثه جودی شاد و سر زنده       و مثل سیندرلا خوشبخت باشی           ...
22 بهمن 1389

5ماهگی

سلام عسل مامان دیروز رفتیم دکتر ،همه چیز خوب بود من که از قبل از اومدن تو 6 کیلو کم کرده بودم دوباره 3 کیلو اضافه کردم بابا خیلی نگرانه برای هر دوتایمون مخصوصا تو، فکر می کنه کوچولویی اما سونو ها نشون می ده که وزنت خوبه. ولی همچنان فشار من پائین و 5 رویه 9- امروز تو شدی 22 هفته و2 روز. ما هم بی صبرانه منتظرتیم هنوز حدود 18 هفته دیگه مونده تا هستیه مامان و بابا دنیا بیاد.من قول می دم خوب بخورم و استراحت کنم تو هم قول بده خوبه خوب بزرگ شی بیایو زندگی ما رو شیرین تر از این که هست کنی.
20 بهمن 1389

سلام

سلام. این اولین پست نی نیه. بابا نوشته. الان تو 21 هفته و 5 روزته بعد ازاین رو مامان داره می نویسه.از خدا بخواه که بتونم مرتب برات بنویسم آخه من تو تنبلی شهرم مثلا پایان نامم که سه ترم کاراش نکردم. ایراد نداره تو هم به داشتن مامان تنبل عادت می کنی مثل بابا. قربونت برم عزیزترینم راستی هنوز واسه اسمت به نتیجه نرسیدیم از این به بعد پیشنهاد ها رو به تو هم می گیم خدا کنه که بعدن از اسمت راضی باشی:جانان،اماندا،یارا،عسل،یامین در حال حاضر تو حاج خانم کوچولوی مایی. فدات مامی
13 بهمن 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عزیزترین می باشد