صهباصهبا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

عزیزترین

تولدت مبارك البته با تاخير

سلام شيطون.من توخواب هم اين همه شيطونى و شيرين زبونى از تو رو نمى تونستم ببينم.تو عسلى عسل ،واقعا كه اسمت برازندته صهبا .همه رو مست مى كنى كار ما شده صدقه و قربونى كشتن و اسفند(اسپند) دود كردن در نهايتم هر روز يه ماجرا يا جايت زخم شده يا مريض شدى.ولى من از دست كم غذايت شاكيم.البته اين زبون باز كردنت هم گاهن دردسر مى شه زبون باز شدن كه چه عرض كنم سخنرانيات.يه وقتا با حرفات دل ادما رو مى شكنى.قربون دختر بزرگم برم كه تو دو سالگيش مامانش ازش انتظار داره خوب رفتار كنه اخه تو اولى هستى ديگه
9 تير 1392

خانواده چهار نفرى ما

چه زود گذشت ما فردا شب مى شيم چهار نفر. سلام هستى .دلم گرفته با تو راحت تر مى تونم حرف بزنم اخه تو دختر بزرگمى.هم به تو ظلم شد هم به نى نى دوممون شايدم اشتباه مى كنم چند وقت ديگه كه اين روزاى سخت بگذره متوجه بشم كه همش خير بوده و بابتش بايد خدا رو شكر كرد، بابا كه اين طورى فكر مى كنه.عزيزم خيلى نگرانه فردا شبم اولين شبى كه بدونه تو هستم.ديگه نمى تونم بهت بگم همه هستيم و اين خيلى ناراحتم مى كنه عزيز نمى تونم نوشتنو ادامه بدم مثله هميشه شرمنده
21 اسفند 1391

براى شيرين زبان دخترم

سلام دلبندم.حالت و نمى پرسم چون الان پيش خودم روى تخت لالا كردى و خيلى هم خوبى . عزيز توى اسفند ماه كه تو شدى يك سال و نه ماه خيلى از كلمات رو مى گى كلا اين سفرمون به ايران و اينكه دوروبرت شلوغ شد خيلى كمك كرد به يادگيرىت.البته به سبك صهبا كه سبكى بس شيرين و فرح بخش است.مثلا سابا=صهبا،ايشين=بشين،نلو=نرو،اله=خاله،دوشت=گوشت،شى شير=شيشه شير و.....عزيز به اميد خدا خواهر كوچولوت تا يك هفته تا ده روزه ديگه به دنيا مياد دعا كن مثل تو شبيه فرشته ها باشه،و البته مثل تو توى بدو ورود با زردى تشريف نياره كه اعصاب مامانيت ....راستى خانم خشگله ما يك ماه منتظريم شما ابله مرغان بگيرى و ما همچنان منتظريم راستى بابايى عاشقته فقط وقت نمى كنه برات بنويسه البته ش...
13 اسفند 1391

برايه شيطون ترين دختر دنيا

مامانى خيييييييييييييييييلى شيطون شدى نمى دونم ژن نمى دونم كندر نمى دونم چى باعث شده ولى بعضى موقعه ها با شلوغيات به قوله تركا خطا درست مى كنى هميشه يه جاى از بدنت كبوده هر لحظه ما نگرانه خطريم.اما چى بگم از شيرينيت از حرف زدنه مثل عسلت از انواع رقصيدن اذرى و كردى و فارسى و....ولى هنوز مشكل بزرگمون خوابته كه بايد هر روز دوبار براى خواب شب و بعد از ظهرت بايد ماشين گردى كنى.جانانم تا چند روز ديگه مياد انشااله تو هم بعد جانان بعضى عادتهات رو ترك كنى.عزيز از هر دوتون شرمندم انشااله كه بعد كه خودتون داريد اين مطلبا رو مى خونيد منو درك كنيد،دكتر مى گفت در معرض افسردگى پس از زايمانى از جانانم خواستم از تو هم مى خوام برايه اين مامان ضعيفتون دعا كنيد ...
30 بهمن 1391

به قوله تاجيكا بخشش

قرارمان فصل انگور , شراب که شدم , بیا , تو جام بیاور , من جان... اينو توى يه وبلاگ خوندم. سلام مامانى من شرمندم كمى ذهنم درگيره.ببخش كه دير دير ميام يعنى شيطون شدى در حد تيم ملى البته نه اين تيما....تو برايه نى نى دعا كن كمى ....بيخيال تو خوبى پس ما همه خوبيم
29 آبان 1391

يه خبر داغ

سلام هستى حالت خوبه خودم خبر دارم.خيييييييييييييييييييييييييييييييلى شلوغ شدى هر لحظه دارى يه خراب كارى مكنى ولى با اين حال همه دوست دارن اخه خيلى شيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييرينى.چند روز تب كردى ولى الان خدارو شكر خوبى.عزيز چند روزى هست كه خانواده سه نفريمون چهار نفره شده.ولى تو هنوز دارى شير مى خورى وهيچ رقمه حاضر نمى شى كه شيشه بخورى.شايد برايه هممون كمى سخت باشه ولى به اين فكر كن يه نى نى مياد كه با تو ١سال و ١٠ماه فاصله سنى داره و تو ديگه تنها نيستى.من و بابا عاشقه هر دوتونيم.عزيزترين برايه نى نيمون وب ساختيم تو همين نى نى وبلاگ به اسمه سلام وروجك .تا چند ساله ديگه خودتون نويسنده وباتون مى شين.فدايه هر دوتا گلم بشم من ا...
29 مرداد 1391

تولدت مبارك عزيزترين

سلام هستيه مامان وبابا تولدت مبارك اين يك سال با تو عالى بود عزيز اين روزها هم خيلى شلوغ بود ما اومديم ايران بابا رفت كربلا ما هم دو تا مسافرت داشتيم همدان و شمال با تو همه لحظه ها خوبه عزيز واكسنتم خدا رو شكر سخت نبود اين روزا كه ايرانيم هم راه افتادى و هم ٤تا دندون در اوردى ولى متاسفانه هنوز خوب غذا نمى خورى اما دكتر محتشمى اعتقاد داشت خيلى شرايط خوبى دارى خدا رو شكر همه واقعا همه عاشقتن از همه ممنون كه صهبا رو عاشقانه دوست دارن و در نهايت خدايا از تو برايه اين نعمتت ممنونيم خودت حافظش باش شششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششششكرت خدا
24 خرداد 1391

سال نو مبارك

سلام همه هستى بالاخره ساله ٩٠تموم شد سالى كه خدا بهترين نعمتشو به ما عطا كرد و ما صاحب يه دختر ناز شديم هر روزت يه جور شيرين بود اون جند روز اول كه كمى بى حال بودى و فوق العاده معصوم ٤ماهكى كه توبل بودى و اروم والان ٩ ماهكى كه اتيش باره اى من فكر مى كنم به خاطر كندرى كه توى بارداريم خوردم ولى فاميلاى بابا مى كن به عمو مهديارت رفتى در هر حالت فرقى نمى كنه ما كه از بست بر نمى ايم وتو به همه حريفى عزيز از ١ اسفند تا٢٦اسفند اسهال بودى رسما من وبابا ديونه شديم هر روز دكتر ازمايش و دارو خدا رو شكر الان خوبى كمى سرماخوردى كه انشااله خوب مى شى اولين سال نوت توى تاجيكستان بودى وخيليها تو حسرت تو روز اول فروردين بغل اقاجونت نشسته بودى و به موزيك كوش ...
4 فروردين 1391

براى دختر نازنينم

سلام عزيزترينم امشب سى بهمنه ببخش دير كردم كمتر از دو هفته ديكه مى شى٩ماهه فقط خدا مى دونه كه تو جقد شيرينى همه دارن از دوريه تو ديونه مى شن مامان جونا عمه خاله دايى همه بايد ما رو ببخشن كه واسه خاطره دكتراتو رو از اونا دور كردم البته هواى تاجيكستان خيلى خوبه و ما خوشحاليم كه تو از دود وسرب تهران در امانى ولى عزيز دلم وزن نمى كيرى هنوز ١٠كيلو نشدى ولى خدا رو شكر دارى قد مى كشى ٧٤خوبه نه! قربونت بشم انشا اله زودتر اسم ما رو با اون زبونه شيرينت بكى ببخش ايبد ٤ تا كمبود زبان عربى رو نتونسته برطرف كنه
1 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عزیزترین می باشد